تثلیث در مسیحیت
پس تثلیث چیست؟؟؟
الستر مك كراث از الهي دانان مسيحي ميگويد واژگان و اصطلاحات تثليث بي گمان يكي از مشكلترين و بزرگترين دشواري هايي است كه انسان خود را با آن مواجه ميبيند، در مورد عبارت ” سه شخصيت يك ذات ؟“ حداقل چيزي كه ميتوان گفت اين است كه چندان روشنگر نيست و مسيحيان تثليث را سر و رمزي ميدانند كه قابل فهم نيست و ميگويند نباید با عقلمان بخواهیم این مساله را درک کنیم با اين حال درك مسيحيان از تثليث از اعتقاد همزمان به چهار گزينه زير تشكيل ميشود :
1.سه شخص(اقنوم ) هستند که الوهیت دارند:
سه شخص هستند که الوهیت دارند نه به این معنا که هر کدام قسمی از الوهیت را دارند بلکه هر کدام به تنهائی به نحو کامل الوهیت دارند.
الف-) خدای پدر خدای کامل است
ب)خدای پسر خدای کامل است.
ج) روح القدس خدای کامل است.
2.هر شخص با دیگری تمایز دارد.
اين سه شخص از يكديگر متمايز هستند و به واسطه ويژگي هاي شخصيشان از يكديگر تمييز داده ميشوند اين به اين معناست كه :
الف) پدر پسر نیست (تمایز پدر از پسر)
ب)پدر روح القدس نیست(تمایز پدر از روح القدس)
ج)پسر روح القدس نیست (تمایز پسر از روح القدس)
۳- فقط یک خدای واحد حقیقی وجود دارد.
برخی تصور میکنند که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند در حالی که اینگونه نیست و مسیحیان یک خدا را میپرستند ولی آن خدا سه شخص ( یا تشخص) دارد و آیات زیادی مبنی بر یگانگی خدا وجود دارد.
4- بين شخصيت هاي تثليث تساوي وجود دارد
مسيحيان بر اين باورند كه در عین حالی که پسر (عیسی)مولود جاودانی از پدر است در عین حال از او کمتر نیست روح القدس که از ازل از پدر و پسر صادر میشود از آن دو کمتر نمیباشد و در الوهیت با هم مساوی هستند .
براي
پدر: the father
پسر: the son
روح القدس: the holy spirit
«انجیل متی»
مقدمه:با عرض پوزش خدمت کاربران محترم.نوشتن تمامی مطالب درون انجیل به صورت یکجا برای من امکان پذیر نیست و هر از چندگاهی مقداری از این کتاب آسمانی را منتشر میکنم.همچنین ممکن است برخی مطالب برای شما واضح نباشد .در این صورت آنرا با من در میان بگذارید.سوگند یاد میکنم ،هرگز مطلبی را به آن اضافه و یا از آن کاسته نکنم.باشد که خداوند تمام گناهان مارا آمرزش دهد.آمین...(متون زیر به صورت یکنواخت ،مانند انجیل متی به تر تیب باب هاقرار گرفته اند .)
در پایین سربرگ سمت راست صفحه امکان چاپ مطلب نیز تعبیه شده است.
میلاد عیسی مسیح:
تولد مسیح این چنین روی داد:مریم ،مادر عیسی، نامزد یوسف بود.اما پیش از آنکه به هم بپیوندند معلوم شد که مریم از روح القدس آبستن است.از آنجا که شوهرش یوسف،مردی پارسا بود ونمی خواست که مریم رسوا شود،چنین اندیشید که بی هیاهو از اوجداشود.اما همان زمان که این تصمیم را گرفت، فرشته خداوند در خواب بر او ظاهر شد وگفت:ای یوسف،پسر داوود،از گرفتن زن خود مریم مترس،زیرا آنچه در بطن وی جای گرفته از روح القدس است. اوپسری به دنیا خواهد آورد که تو باید او را عیسی بنامی،زیراقوم خودرا نجات خواهد داد.این همه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود به حقیقت بپیونددکه:
«باکره ای آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد واورا عِمانوئیل خواهد نامید که به معنی این است که/خدا باماست/»
چون یوسف از خواب بیدارشد؛ آنچه فرشته خداوند به او فرمان داداه بود انجام داد و زن خودرا گرفت ،اما با او همبستر نشد تا او پسر خودرا به دنیا آورد و یوسف اورا عیسی نامید.
۲_دیدار مغان:
چون عیسی در دوران سلطنت هیرودیس پادشاه در بیت لِحِم یهودیه به دنیا آمد،چند مغ(مغ ها یا مغان ایرانی تبارانی بودند که حدود دوهزار سال پیش در زمان مسیح در کاشان امروزی میزیستند) از مشرق زمین به اورشلیم آمدند و پرسیدند:«کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟زیرا اورا در ستاره مشرق دیده ایم و برای تکریم او آمده ایم.»چون این خبر به گوش هیرودیس پادشاه رسید،او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.هیرودیس همه سران کاهنان و علمای دین قوم را فرا خواند و از آنها پرسید:«مسیح کجا باید زاده شود؟»پاسخ دادند:«در بیت لِحِم یهودیه ؛زیرا نبی(منظور از نبی موسی میباشد)در این باره چنین نوشته است:«ای بیت لِحِم که در سرزمین یهودیه ای،تو در میان فرمانروایان یهود به هیچ روی کمترین نیستی ،زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من،اسرائیل را شبانی خواهد نمود.»
پس هیرودیس مغان را در نهان نزد خود فراخواند و زمان دقیق ظهور ستاره را از ایشان جویاشد.سپس آنان را به بیت لِحِم روانه کرد و به ایشان گفت:«بروید و درباره آن کودک به دقت تحقیق کنید.چون اورا یافتید مرانیز آگاه سازید تا آمده، او را بزرگ دارم.مغان پس از شنیدن سخنان پادشاه روانه شدند و ستاره ای که در مشرق دیده بودند پیشاپیش آنها می رفت تا سر انجام بر فراز مکانی که کودک بود باز ایستاد.ایشان با دیدن ستاره بسیار شاد شدند.
چون به خانه در آمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند،اورا تکریم کرده ،سپس صندوقچه های خودرا گشودند و هدیه هایی از طلا و کندر و مُر به وی پیشکش کردند و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس باز نگردند،از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.
فرار به مصر:
پس از رفتن مغان،فرشته خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت:«برخیز و کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم ،زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.» پس یوسف شبانگاه برخاست؛کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد و تا زمان مرگ هیرودیس در آنجا ماند.بدین گونه آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یافت که:«پسر خودرا از مصر فرا خواندم.»چون هیرودیس دریافت که مغان فریبش داده اند،سخت برآشفت و دستور داد تا در بیت لِحِم و اطراف آن همه پسران دوساله و کمتر را مطابق با زمانی که از مغان تحقیق کرده بود بکشند.آنگاه آنچه به زبان ارمیا ی نبی گفته شده بود به حقیقت پیوست که«صدایی از رامه به گوش میرسد ،صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم.راحیل برای فرزندانش می گرید و تسلی نمی یابد زیرا دیگر نیستند.»
بازگشت به ناصره:
پس از مرگ هیرودیس،فرشته خداوند در مصر به خواب یوسف آمد و گفت:«برخیز،کودک و مادرش را برگیر و به سرزمین اسرائیل برگرد؛زیرا آنان که قصد جان کودک را داشته اند مرده اند.»پس یوسف برخاست،کودک و مادرش را برگرفت و به سرزمین اسرائیل بازگشت.اما چون شنید آرخِلائوس،به جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می راند،ترسید به آنجا برود و چون در خواب هشدار یافت،رو به سوی نواحی جلیل نهاد و در شهری به نام ناصره سکونت گزید.بدین ترتیب کلام انبیاء به حقیقت پیوست که گفته بودند«ناصری خوانده خواهد شد»
۳_یحیی،هموار کننده راه مسیح:
در آن روزها یحیای تعمید دهنده ظهور کرد.او در بیابان یهودیه موعظه می کرد و می گفت:«توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»یحیی همان است که اِشَعْیا ی نبی در باره اش میگوید:«ندای آنکه در بیابان فریاد برمیآورد:راه را برای خداوند آماده کنید!مسیر او را هموار سازید!»
یحیی جامه از پشم شتر برتن داشت و کمربندی چرمین می بست و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود.مردم اورشلیم و سراسر یهودیه واز تمامی نواحی اطراف رود اردن نزد او می رفتند و به گناهان خود اعتراف کرده،در رود اردن از دست او تعمید می یافتند.
اما یحیی چون بسیاری از فریسیان و صدوقیان را دید که به آنجا که او تعمید میداد می آمدند،به آنان گفت:«ای افعی زادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است بگریزید؟پس ثمری شایستهی توبه بیاورید و با خود مگویید پدر ما ابراهیم است.زیرابه شما میگویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.هم اکنون تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است ،هر درختی که میوه خوب ندهد بریده و در آتش افکنده خواهد شد. من شمارا برای توبه با آب تعمید می دهم،اما آن که پس از من می آید توانا تر است از من و من حتی شایسته نیستم کفشهایش را پیش آورم.او شما را با روح القدس و آتش تعمید خواهد داد.
او کج بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خودرا پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود؛اما کاه را با آتشی خاموشی ناپذیر خواهد سوزانید.
تعمید عیسی:
آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از دست یحیی تعمید بگیرد ولی یحیی کوشیده او را از این کار بازدارد و به او گفت:«منم که باید از تو تعمید بگیرم و حال تو نزد من می آیی؟»
عیسی در پاسخ گفت:«بگذار اکنون چنین شود زیرا شایسته است که ما پارسایی را به کمال تحقق بخشیم.»
پس یحیی رضایت داد.چون عیسی تعمید یافت،بی درنگ از آب بر آمد،همان دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد وبر وی قرار گرفت.سپس ندایی از آسمان در رسید که:«این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»
۴_عیسی در بوته آزمایش:
آنگاه روح،عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه اش کند. او چهل شبانه روز را در روزه سپری کرد و پس از آن گرسنه شد و آنگاه وسوسه گر نزدش آمدوگفت:«اگر پسر خدایی به این سنگها بگو نان شوند!»عیسی در پاسخ گفت:«نوشته شده است که"انسان تنها به نان زنده نیست ؛بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر شود"»
سپس ابلیس اورا به شهر مقدس برد و بر فراز معبد قرار داد و گفت:«اگر پسر خدایی،خودرا به زیر افکن.زیرا نوشته شده است:"در باره تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنها تو را بر دست هایشان خواهند گرفت ،مبادا پایت به سنگی بخورد".»عیسی به او پاسخ داد:«این چنین نیز نوشته شده که:"خداوند خدای خودرا میازما."»
دیگر بار ،ابلیس اورا بر فراز کوهی بس بلند برد و همه حکومت های جهان را با تمام جلال و شکوه شان به او نشان داد و گفت:«اگر در برابرم به خاک بیفتی و سجده ام کنی(پرستش ام کنی) این همه به تو خواهم بخشید.»
عیسی به او گفت:«دور شو ای شیطان زیرا نوشته شده است"خداوند خدای خودرا بپرست و تنها اورا خدمت کن".»آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده،خدمتش کردند.
آغاز خدمت عیسی در جلیل:
چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است ،به جلیل بازگشت،سپس ناصره را ترک کرده،به کَفَرناحوم رفت و در آنجا اقامت گزید.کَفَرناحوم در کنار دریاچه جلیل ودر نواحی 'زِبون و نَفتالی' واقع بود.بدین سان کلام اِشَعْیا ی نبی به حقیقت پیوست که گفته بود:«دیار زبون و نفتالی،در کنار دریا،فراسوی اردن جلیل اجنبیان؛ مردمی که در تاریکی به سر می بردند،نوری عظیم دیدند،و بر آنان که در دیار سایه مرگ میزیستند روشنایی درخشید.»
از آن زمان ،عیسی به موعظه این پیام آغاز کرد که :«توبه کنید،زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است.»
نخستین شاگردان عیسی:
چون عیسی در کنار دریاچه جلیل راه می رفت ،دو برادر را دید به نام های شَمعون ملقب به پِطرس(این لقب را مسیح به او داده بود) و آندریاس،که تور به دریا می افکندند،زیرا ماهیگیر بودند.به ایشان گفت:«از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.»آنان بی درنگ تو ر ها ی خودرا وانهادند و از پی او شتافتند.چون به راه خود ادامه داد ،دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زَبَدی و برادرش یوحنا را دید که با پدر شان زبدی در قایق بودند و تور های خودرا آماده می کردند.آنان را نیز فرا خواند؛ایشان بی درنگ قایق و پدر خودرا ترک کردند و از پی او روانه شدند.
شفای بیماران:
بدین سان عیسی در سرتاسر جلیل می گشت و در کنیسه های ایشان تعلیم می داد و بشارت پادشاهی را اعلام می کرد و هر درد و بیماری مردم را شفا می بخشید .سپس آوازه اش در سر تا سر سوریه پیچید و همه بیماران را که به انواع مرض ها و درد ها دچاربودند و نیز دیو زدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش می آوردند و آنان را شفا می بخشید.س پس جماعت های بزرگ از جلیل و دِکاپولیس،اورشلیم و یهودیه و فراسوی اردن از پی او روانه شدند.
۵_موعظه بر فراز کوه:
چون عیسی جماعتی را که در پی او روانه شده بودند دید،به کوهی برآمد وبنشست.آنگاه شاگردانش نزد او امدند و او به تعلیم دادن شان آغاز کرد وگفت:خوشا به حال فقیران در روح زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.خوشا به حال ماتمیان زیرا انان تسلی خواهند یافت.خوشا به حال نرم خویان، زیرا آنان زمین را به میراث خواهند برد.خوشا به حال گرسنگان وتشنگان عدالت ،زیرا آنان سیر خواهند شد.خوشا به حال رحیمان زیرا بر آنان رحم خواهد شد.خوشا به حال پاکدلان،زیرا آنان خدا را خواهند دید.خوشا به حال صلح جویان، زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.
خوشابه حال آنان که در راه پارسایی آزار می بینند،زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است. خوشابه حال شما ،آن گاه که مردم به خاطرمن شمارا دشنام دهند و آزار رسانندو هر سخن بدی به دروغ علیه تان بگویند.خوش باشید وشادی کنید زیرا پاداش تان درآسمان عظیم است.چرا که همین گونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند آزار رسانیدند.
نور و نمک:
شما نمک جهان اید ،اما اگرنمک خاصیتش را از دست بدهد،چگونه می توان آنرا باز نمکین ساخت ؟دیگر به کاری نمی آید جز آنکه بیرون ریخته شود وپایمال مردم گردد.شما نور جهان اید. شهری را که بر فراز کوهی بناشده نتوان پنهان کرد. هیچ کس چراغ را نمی افروزد تا آن را زیرکاسه ای بنهد،بلکه آنرا بر چراغدان می گذارد تا نورش بر همه آنان که در خانه اند بتابد. پس بگذاریدنور شما بر مردم بتابدتاکارهای نیک تان را ببینند و پدر شمارا که در آسمان است بستایند.
تحقق عهد عتیق:
گمان مبرید که آمده ام تا تورات و نوشته های پیامبران را نسخ کنم،بلکه آمده ام تا تحقق شان بخشم؛زیرا آمین،به شما میگویم تا آسمان و زمین از میان نرود نقطه یا همزه ای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت تا این که همه به انجام رسد_نتیجه می گیریم اینکه تورات و انجیل تحریف شده است ،دروغی بیش نیست وانجیل حقیقی هنوز هم وجود دارد _پس هرکه یکی از کوچکترین این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد،در پادشاهی آسمان،کوچکترین به شمار خواهد آمد.هرکه آین احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد،او در پادشاهی آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.زیرا به شما میگویم ،تا پارسایی شما برتر از پارسایی فریسیان_عده ای تندرو در آیین یهود_و علمای دین نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.
خشم:
شنیده اید که به پیشینیان گفته شده: قتل مکن و هرکه قتل کند سزاوار محاکمه خواهد بود.امامن به شما میگویم،هرکه بر برادر خود خشم گیرد سزاوار محاکمه است ،و هرکه به برادر خود"راقا"گوید،سزاوار محاکمه در حضور شوراست.وهرکه به برادر خود احمق گوید سزاوار آتش جهنم بوَد.پس اگر هنگام تقدیم هدیه ات بر مذبح به یاد آوردی که برادرت از تو شکایتی دارد،هدیه ات را بر مذبح واگذار و نخست برو وبا برادر خود آشتی کن وسپس بیا و هدیه ات را تقدیم نما.با شاکی خود که تو را به محکمه می برد تا هنوز باوی در راه هستی صلح کن مبادا تورا به قاضی سپارد و قاضی تورا به نگهبان تحویل دهد و به زندان افتی،آمین،به تو میگویم که تا ریال آخر را نپردازی از زندان به در نخواهی آمد.
شهوت:
دانسته اید که گفته شده زنا مکن ،اما من به شما میگویم،هرکه با شهوت به زنی بنگرد همان دم در دل خود با او زنا کرده است.پس اگر چشم راستت تورا می لغزاند ،آن را به در آر و دور افکن زیرا تورا بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آنکه تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.
طلاق:
همچنین گفته شده هرکه زن خود را طلاق دهد ،باید به او طلاقنامه ای بدهد.اما من به شما میگویم ،هرکه زن خود را به علت خیانت در زناشویی طلاق دهد،باعث زناکار شدن او می گردد و هرکه زن طلاق داده شده را به زنی بگیرد ،زنامیکند.
سوگند:
دوبار شنیده اید که به پیشینیان گفته شده سوگند خود را مشکن ،بلکه به سوگند های خود به خدا وفا کن.اما من به شما میگویم،هرگز سوگند مخورید،نه به آسمان زیرا که تخت پادشاهی خداست و نه به زمین چون کرسیزیر پای اوست،و نه به اورشلیم زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است و به سر خود نیز سوگند مخور زیرا حتی مویی را سفید یا سیاه نمی توانی کرد.پس بله شما همان بله باشد ونه شما نه زیرا افزون بر این شیطانی است.
انتقام:
نیز شنیده اید که گفته شده چشم درمقابلچشم ودندان در مقابل دندان.اما من به شما میگویم،در برابر شخص شرور نایستید.اگر کسی به گونه راست تو سیلی زد،گونه دیگر رانیز به سوی او گردان و هرگاه کسی بخواهد تورا به محکمه کشیده عبایت را از تو بگیرد قبایت رانیز به او واگذار.اگر کسی مجبورت کند یک میل با او بروی،دومیل همراهش برو.اگر کسی از تو چیزی بخواهد به او بده واز کسی که از تو قرض می خواهد روی مگردان.
محبت به دشمنان:
شنیده اید که گفته شده همسایه ات را محبت نما وبا دشمنت دشمنی کن.اما من به شما میگویم:دشمنان خودرا محبت نمایید و برای کسانی که به شما آزار می رسانند دعای خیر کنیدتا پدر خودرا که در آسمان است فرزندان باشید.زیرا او افتاب خودرا بر بدان ونیکان می تاباند وباران خودرا بر پارسایان و بدکاران می باراند.اگر تنها آنان را محبت کنید که شما را محبت میکنند،چه پاداشی خواهید داشت؟آیا حتی خراج گیران نیز چنین نمی کنند؟واگر تنها برادران خودرا سلام گویید چه برتری بر دیگران دارید؟مگر حتی بت پرستان چنین نمیکنند؟پس کامل باشید چنانکه پدر آسمانی شما کامل است.
۶_صدقه دادن:
آگاه باشید که پارسایی خودرا در برابر دیدگان مردم به جای میاورید به این قصد که شمارا ببینند وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است پاداشی نخواهید داشت.پس هنگامی که صدقه می دهی جار مزن چنان که ریا کاران در کنیسه ها و کوچه ها میکنند تا مردم آنهارا بستایند.آمین ،به شما میگویم اینان پاداش خودرا به تمامی یافته اند.پس تو چون صدقه می د هی چنان کن که دست چپت از انچه دست راستت می کند اگاه نشودتا صدقه تو در نهان باشد؛آن گاه پدر نهان بین تو،به تو پاداش خواهد داد.
گنج در آسمان:
بر زمین گنج میندوزید ،جایی که بید وزنگ زیان می رسانند و دزدان نقْب می زنند و سرقت میکنند.بلکه گنج خودرا در آسمان بیندوزید، جایی که بید وزنگ زیان نمی رساند و دزدان نقب نمیزنند و سرقت نمی کنند، زیرا هرجا گنج توست دل تو نیز آنجا بود.چشم چراغ بدن است اگر چشمت سالم باشد تمام وجودت روشن خواهد بود اما اگر چشمت فاسد باشد ، تمام وجودت را ظلمت فرا خواهد گرفت.پس اگر نوری که در دست توست ظلمت باشد، چه ظلم عظیمی خواهد بود.
هیچ کس دو ارباب را خدمت نتواند کرد. زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید ویا سر سپرده یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهدشمرد.نمی توانید هم بنده خدا باشید هم بنده پول.
زندگی بدون نگرانی:
پس به شما میگویم ،نگران زندگی خود نباشید که چه بخورید یا چه بنوشید ونه نگران بدن خود که چه بپوشید.آ یا زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر نیست؟پرندگان آسمان را بنگرید که نه می کارند ونه می دروند ونه در انبار ذخیره می کنند و پدر آسمان شما به آنها روزی می دهد.آیا شما بس با ارزشتر از آنها نیستید؟کیست از شما که بتواند با نگرانی ساعتی به عمر خود بیفزاید؟وچرا برای پوشاک نگرانید؟سوسن های صحرا را بنگرید که چگونه نمو می کنند،نه زحمت میکشند ونه می ریسند.به شما میگویم که حتی سلیمان نیز با شکوه وجلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده میشود،این چنین می پوشاند،
آیاشمارا ای سست ایمانان،به مراتب بهتر نخواهد پوشانید؟پس نگران نباشید ونگویید که چه بخوریم وچه بنوشیم و یا چه بپوشیم،زیرا اقوام دور از خدا به دنبال همهٔ این گونه چیز هایند.ا ما پدر آسمانی شما میداند که بدین همه نیاز دارید .بلکه نخست درپی پادشاهی خدا و انجام اراده او باشید.آنگاه همه این ها نیز به شما عطا خواهدشد.پس نگران فردا مباشید،زیرا فردا نگرانی خودرا خواهد داشت.مشکلات امروز برای امروز کافی است!
نادرستی محکوم کردن دیگران:
داوری نکنید تابر شما داوری نشود،زیرا به همان گونه که بر دیگران داوری کنید بر شما نیز داوری خواهد شد و با همان پیمانه که وزن کنید برای شما وزن خواهد شد.چرا پَر کاهی را در چشم برادرت میبینی امااز چوبی که در چشم خودداری غافلی؟چگونه می توانی به برادرت بگویی بگذار پر کاه را از چشمت به در آورم،حال آنکه چوبی در چشم خودداری.ای ریاکار نخست چوب را از چشم خود به در آر ،آن گاه بهتر خواهی دید تا پر کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.آنچه مقدس است به سگان مدهید و مروارید های خودرا پیش پای خوکان میندازید ،مباداآنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بدَرند.
بخواهید ،بجویید،بکوبید:
بخواهید که به شما داده خواهد شد،بجویید که خواهید یافت،بکوبید که در به رویتان گشوده خواهد شد.زیرا هرکه بخواهد ،به دست آورد و هرکه بجوید و هرکه بکوبد،در به رویش گشوده خواهد شد.کدام یک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد ،سنگی به او می دهد؟یا اگر ماهی بخواهد به او ماری می بخشد؟حال اگر شما با همه بد سیرتی تان میدانید که باید به فرزندانتان هدایای نیکو بدهید،چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند ،هدایای نیکو خواهد بخشید پس با مردم همان گونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند.این است خلاصه تورات و نوشته های انبیاء.
راه حیات:
از در تنگ داخل شوید؛زیرا فراخ آن در و عریض است ،آن راه که به هلاکت منتهی میشود و داخل شوندگان آن بسیار اند.اما تنگ است آن در وسخت است آن راه که به حیات منتهی میشود و یابندگان آن کم اند.
درخت و میوه اش:
از پیامبران دروغین بر حذر باشید.آنان در لباس گوسفندان نزد شما می آیند اما در باطن گرگان درنده اند.آنها را از میوه هایشان خواهید شناخت.آیا انگور را از بوته خار و انجیر را از علف هرز می چینند؟به همین سان هر درخت نیکو میوه نیکو میدهد اما درخت بد میوه بد.درخت نیکو نمی تواند میوه بد بدهد و درخت بد نیز نمیتواند میوه نیکو آورد.هر درختی که میوه خوب ندهد بریده و در آتش افکنده خواهد شد.بنا بر این آنان را از میوه هایشان خواهید شناخت.
نه هرکه مرا سرورم خطاب کند به پادشاهی آسمان راه یابد،بلکه تنها آنکه اراده پدر مرا که در آسمان است به جا آورد.در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت:«سرورما،سرورما،آیا به نام تو نبوت نکردیم؟آیا به نام تو دیو هارا بیرون نراندیم؟آیا به نام تو معجزات بسیاری انجام ندادیم؟»اما به آنها به صراحت خواهم گفت:"هرگز شمارا نشناخته ام.از من دور شوید ای بدکاران!"
معما دانا و معمار نادان:
پس هرکه این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند،همچون مرد دانایی است که خانه خودرا بر سنگ بنا کرده.چون باران بارید و سیلها روان شد وبادها وزید و بر آن خانه زور آورد خراب نشد، زیرا بنیادش بر سنگ بود.اما هرکه این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند،همچون مرد نادانی است که خانه خودرا بر شن بنا کرد.چون باران بارید و سیلها روان شد وبادها وزید و بر آن خانه زور آورد،ویران شد و ویرانی اش عظیم بود.
چون عیسی این سخنان را به پایان رسانید،مردم از تعلیم او شگفت زده شده بودند زیرا با اقتدار تعلیم می داد.نه مانند علمای دین شان.
۸_شفای مرد جذامی:
چون عیسی از کوه پاین آمد،جمعیتی انبوه از پی او روانه شدند.در این هنگام مردی جذامی نزد او آمد و در برابرش زانو زد و گفت:«سرورم ،اگر بخواهی می توانی پاکم سازی.» عیسی دست خودرا دراز کرده ،اورا لمس نمود و گفت:«میخواهم.پاک شو!» درد جذام از او پاک شد.
سپس عیسی به او فرمود:«آگاه باش که در این باره به کسی چیزی نگویی،بلکه خودرا به کاهن بنما و هدیه ای را که موسی امر کرده تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»
ایمان نظامی رومی:
چون عیسی وارد کَفَرناحوم شد،یک نظامی رومی نزدش آمد و با التماس گفت:«سرورمن،خدمتکارم مفلوج در خانه خوابیده و سخت درد می کشد.»عیسی گفت:«من می آیم و او را شفا می دهم.»نظامی پاسخ داد:«سرورم شایسته نیستم که زیر سقف من آیی.فقط سخنی بگوکه خدمتکارم شفا خواهد یافت.ز یرا خود مردی هستم زیر فرمان.سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم.به یکی میگویم برو می رود و به دیگری میگویم بیا می آید.به غلامر خود میگویم آیت را به جای آر ،به جای می آورد.عیسی چون سخنان اورا شنید،به شگفت آمد و به کسانی که از پی اش می آمدند گفت:«آمین،به شما میگویم چنین ایمانی حتی در اسرائیل ندیده ام؛وبه شما میگویم بسیاری از شرق و غرب خواهند آمد و در پادشاهی آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر سر یک سفره خواهند نشست.اما فرزندان این پادشاهی به تاریکی بیرون افکنده خواهند شد.جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»
سپس به آن نظامی گفت:«برد!مطابق ایمانت به تو داده میشود.»ودر همان دم خدمتکار شفا یافت.
شفای مادر زن پطرس و بسیاری دیگر:
چون عیسی به خانه پطرس رفت ،مادرزن اورا دید که تب کرده و در بستر است.ععیسی دست اورا لمس کرد و تبش قطع شد.سپس او برخاست و مشغول پذیرایی ازعیسی شد.هنگام غروب ،بسیاری از دیو زدگان را نزدش آوردند و او با کلام خود ارواح را از آنان به در کرد و همه بیماران را شفا داد.بدین سان پیشگویی اِشَعیا ی نبی به حقیقت پیوست که:
«او ضعف های ما را برگرفت ،و بیماری های مارا حل کرد.»
بهای پیروی از عیسی:
چون عیسی دید گروه بی شماری نزدش گرد آمدند،فرمود:«به آن سوی دریا برویم.»آن گاه یکی از علمای دین نزد او آمد و گفت:«ای ستاد!هر کجا بروی تورا پیروی خواهم کرد.»عیسی پاسخ داد:«روباهان را لانه هاست و مرغان هوا را آشیانه ها،اما پسر انسان را جای سرنهادن نیست.»شاگردی دیگر به وی گفت:«سرورم ،نخشت رخصت ده تا بروم و پدر خودرا به خاک بسپارم.»اما عیسی به او گفت:«مرا پیروی کن و بگذار مردگان ،مردگان خود را به خاک بسپارند.»
آرام کردن طوفان دریا:
سپس عیسی سوار قایقی شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند.ناگاه طوفانی سهمگین در گرفت.آنگونه که نزدیک بود امواج قایق را غرق کند.اما عیسی در خواب بود.پس شاگردان آمده و بیدارش کردند و گفتند:«سرورما؛چیزی نمانده غرق شویم .نجاتمان ده!» عیسی پاسخ داد:« ای کم ایمانان ،چرا این چنین ترسانید؟»سپس برخاست آباد و امواج را نهیب زد و آرامش کامل حکم فرما شد.آنان شگفت زده از یکدیگر می پرسیدند:«این چگونه شخصی است؟حتی باد و امواج نیز از او فرمان می برند.»
شفای دو مرد دیوزده:
هنگامی که به ناحیه جَدَریان ،واقع در آن سوی دریا رسیدند،دو مرد دیو زده که از گورستان خارج می شدند بدو برخوردند.آن دو به قدری وحشی بودند که هیچ کس نمیتوانست از آن راه عبور کند.آنان فریاد زدند:«تورا با ما چه کار است ،ای پسر خدا؟آیا آمده ای تا پیش از وقت مقرر عذابمان دهی؟»
کمی دور تر از آنها گله ای بزرگ از خوکها درحال چرا بود.دیو ها التماس کنان گفتند(به عیسی):«اگر بیرونمان می رانی،به درون گله خوکها بفرست.»به آنها گفت:«بروید.»دیو ها خارج شدند و به درون خوکها رفتند و تمام گله از سرازیری تپه به درون دریا هجوم بردند و در آب هلاک شدند.خوکبانان گریخته،به شهر رفتند و همه این وقایع از جمله آنچه را که برای دیوزده ها رخ داده بود بازگو کردند.سپس تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و چون او را دیدند بدو التماس کردند که آن ناحیه را ترک گوید.
۹_شفای مرد مفلوج:
پس عیسی سوار قایق شد و به آن سوی دریا،به شهر خود رفت.آنگاه مردی مفلوج که بر تختی خوابیده بود نزدش آوردند.عیسی چون ایمان شان را دید به مفلوج گفت:«دل قوی دار فرزندم،گناهانت آمرزیده شد.»در این هنگام بعضی از علمای دین با خود گفتند:«این مرد کفر می گوید.»عیسی افکارشان را دریافت و گفت:«چرا چنین اندیشه پلیدی به دل راه می دهید؟گفتن کدام یک آسانتر است؟اینکه گناهانت آمرزیده شد یا اینکه برخیز و راه برو؟حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...»
به مفلوج گفت:«برخیز،بستر خود برگیر و به خانه برو.»آن مرد برخاست و به خانه رفت.چون مردم این واقعه را دیدند ترسیدند و خدایی را که چنین قدرتی به انسان بخشیده است تمجید کردند.
دعوت از مَتی:
چون عیسی آنجا را ترک می گفت،مردی را دید متی نام که در خراجگاه نشسته بود.به وی گفت:«از پی من بیا!»او برخاست و از پی وی روان شد.
روزی عیسی در خانه متی بر سر سفره نشسته بود که بسیاری از خراجگیران و گناهکاران آمدند و با او و شاگردانش همسفره شدند.چون فریسیان این را دیدند به شاگردان وی گفتند:«چرا استاد شما با خراجگیران و گناهکاران غذا میخورد؟»چون عیسی این راشنید گفت:«بیمارانند به طبیب نیاز دارند نه تندرستان.بروید و مفهوم این کلام را درک کنید که:"طلب رحمتم نه قربانی".زیرا من برای دعوت پارسایان نیامده ام بلکه تا گناهکاران را دعوت کنم.
سوال درباره روزه:
آنگاه شاگردان یحیی نزد عیسی آمدن وگفتند:چرا ما و فریسیان روزه می گیریم،اما شاگردان تو روزه نمیگیرند؟عیسی پاسخ داد:آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است سوگواری کنند؟اما ایامی می آید که داماد از ؟آنان گرفته شود؛آنگاه روزه خواهند گرفت.هیچ کس پارچه نو را به جامه کهنه وصله نمی زند،زیرا وصله از جامه کنده می شود وپارگی بدتر می شود.و نیز شراب
نو را در مشکهای کهنه نمی ریزند؛زیرا مشکها پاره می شوند وشراب می ریزد ومشکها از بین می روند.شراب نورا در مشکهای نو می ریزند تا هردو محفوظ بماند.
دختر یکی از رئیسان و زن مبتلا به خونریزی:
در همان حال که عیسی این سخنان را برای آنان بیان می کرد،یکی از رئیسان نزد وی آمد و در برابرش زانو زد و گفت:«دخترم هم اکنون مرد.با این حال بیا و دست خودرا بر او بگذار که زنده خواهد شد.»
عیسی برخاست و به اتفاق شاگردان خود با او رفت.در همان هنگام ،زنی که دوازده سال از خونریزی رنج میبرد،از پشت به عیسی نزدیک شدو لبه ردای اورا لمس کرد.او با خود گفته بود:«اگر حتی به ردایش دست بزنم شفا خواهم یافت.»عیسی برگشته،اورا دید و فرمود:«دخترم ،دل قوی دار .ایمانت تورا شفا داده است.»از آن ساعت زن شفا یافت.
هنگامی که عیسی وارد خانه آن رئیس شد ونوحه گران وکسانی را دید که شیون می کردند فرمود:«بیرون بروید.دختر نمرده ،بلکه در خواب است.»اما آنان به او خندیدند.چون مردم را بیرون کردند ،عیسی داخل شد و دست دختر را گرفت و او برخاست.خبر این واقعه در سرتاسر آن ناحیه پخش شد.
شفای دو نابینا و یک لال:
هنگامی که عیسی آن ناحیه را ترک میکرد،دو مرد نابینا در پی او شتافته،فریاد می زدند:«ای پسر داوود،بر ما رحم کن!»چون به خانه در آمد ،آن دو مرد نزدش آمدند.عیسی از آنها پرسید:«آیا ایمان دارید که می توانم این کار را انجام دهم؟»پاسخ دادند:«بله سرور ما.»سپس عیسی چشمانشان را لمس کردو گفت:«بنا بر ایمان تان برایتان انجام شود.»آنگاه چشمان ایشان باز شد.عیسی آنان را به تاکید امر فرمود:«مراقب باشید کسی از این موضوع آگاه نشود.»اما آنها بیرون رفته،اورا در تمامی آن نواحی شهرت دادند.
درهمان حال که آنها بیرون می رفتند،مردی دیو زده راکه لال بود نزد عیسی آوردند. چون عیسی دیو هارا از او بیرون راند،زبان آن مرد باز شد.مردم حیرت زده میگفتند:«چنین چیزی هرگز در اسرائیل دیده نشده است.»اما فریسیان گفتند:«او دیو هارا به یاری رئیس دیو ها بیرون می راند.»
کارگران اندک اند:
عیسی در همه شهر ها گشته،در کنیسه های آنها تعلیم می داد و بشارت پادشاهی را اعلام می کرد و هر درد و بیماری را شفا می بخشید و چون انبوه جماعتها را دید ،دلش بر حال آنان سوخت زیرا همچون بی شبانان پریشان و درمانده بودند.سپس به شاگردانش گفت:«محصول فراوان است اما کارگران اندک.پس از مالک محصول بخواهید کارگران را برای درو محصول خود بفرستد.»
رسالت دوازده شاگرد:
آن گاه عیسی،دوازده شاگرد خودرا فرا خواند وآنان را اقتدار بخشید تا ارواح پلید را بیرون کنند وهر درد وبیماری را شفا دهند.این است نامهای دوازده رسول:نخست شَمعون معروف به پِطرُس (عیسی آن لقب را به وی داده بود)و برادرش آندریاس، یعقوب پسر زبدی و برادرش یوحَنا،فیلیپُس و بَرتولْما؛توما و مَتای خراجگیر؛یعقوب پسر حَلفای و تَدّای؛شمعون غیور ویهودای اسخریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
عیسی این دوازده تن را فرستاد و به آنان امر فرمود:«نزد غیر یهودیان مروید و به هیچ یک از شهر های سامریان داخل مشوید بلکه نزد گوسفندان گمشده قوم اسرائیل بروید.هنگامی که می روید این پیام را موعظه کنید که"پادشاهی آسمان نزدیک شده است".بیماران را شفا دهید و مردگان را زنده کنید،جذامی هارا پاک سازید،دیو هارا بیرون کنید.به رایگان یافته اید،به رایگان هم بدهید.هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربند هایتان با خود نبرید و برای سفر کوله بار یا پیراهن اضافی یا کفش یا چوبدستی برندارید زیرا کارگر مستحق مایحتاج خویش است.به هرشهر یا روستایی که وارد میشوید فردی شایسته بجویید و تا زمانی که در آن شهر هستید در خانه اش بمانید.چون به خانه ای در می آیید بگویید"سلام بر شما".اگر آن خانه شایسته باشد،سلام شما بر آن قرار می گیرد وگرنه به شما باز میگردد.اگر کسی شمارا نپذیرد یا به سخنان شما گوش نسپارد به هنگام ترک آن خانه یا شهر ،خاک پاهای خود را بتکانید.آمین،به شما میگویم در روز داوری ،تحمل مجازات برای سُدوم و غَمورَه آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.من شمارا همانند گوسفندان به میان گرگان می فرستم پس همانند. مار هوشیار باشید و چون کبوتر ساده.از مردم بر حذر باشید.آ نان شمارا به محاکمه خواهند سپرد ودر کنیسه های خود تازیانه خواهند زد.به خاطر من شمارا نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قوم های جهان شهادت دهید.اما چون شمارا تسلیم کنند نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید؛در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد.زیرا گوینده شما نیستید بلکه روح پدر شماست که به زبان شما سخن خواهد گفت.
برادر ،برادر را و پدر،فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد.ف فرزندان بر والدین بر خواهند خاست وموجبات قتل آنها را فراهم خواهند آورد.همه مردم بخاطر نام من از شما متنفر خواهند بود،اما هرکه تا به پایان پایدار بماند نجات خواهد یافت.چون در شهری به شما آزار رساندند ،به شهری دیگر بگیرید.آمین؛به شما میگویم که پیش از آنکه بتوانید به همه شهر های اسرائیل بروید،پسر انسان خواهد آمد.
شاگرد از استاد خود برتر نیست و نه غلام از ارباب خود والا تر.شاگرد را کافی است که مانند استاد خود شود وغلام را که همچون ارباب خود گردد.
اگر رئیس خانه را بَعَزل بول خواندند،سایر افراد خانه را چه خواهند خواند؟بنا براین از آنان مترسید که هیچچیز پنهان نیست که آشکار نشود هیچ چیز پوشیده نیست که عیان نگردد.آنچه در تاریکی به شما گفتم ،در روشنایی بیان کنید وآنچه در گوشتان گفته شد بر فراز بامها بیان کنید.از کسانی که جسم را می کشند اما قادر به کشتن روح نیستند مترسید.از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شمارا در جهنم هلاک کند.
آیا دو گنجشک به یک پول سیاه فروخته نمی شوند؟ با این همه حتی یک گنجشک هم بدون خواست پدر شما بر زمین نمی افتد.حتی مو های سر شما به تمامی شمرده شده است.پس مترسید زیراارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.
هرکه نزد مردم مرا اقرار کند من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است اورا اقرار خواهم کرد؛اما هرکه مرا نزد مردم مرا انکار کند،من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است اورا انکار خواهم کرد.
گمان مبرید که آمده ام تا صلح را به زمین بیاورم،نیامده ام که صلح بیاورم بلکه تا شمشیر بیاورم!زیرا آمده ام تا:
پسر را بر پدر،
دختررا بر مادر و
عروس را بر مادرشوهرش بر انگیزانم.
دشمنان شخص اهل خانه خودش خواهند بود.
هرکه پدر یا مادر خویش را بیشتر از من دوست بدارد،شایسته من نباشد و هرکه پسر یا دختر خودرا بیشتر از من دوست بدارد شایسته من نباشد.هرکه صلیب خود را بر نگیرد و از پی من نیاید شایسته من نباشد.هرکه بخواهد جان خودرا حفظ کند،آنرا از دست خواهد داد و هرکه جان خودرا بخاطر من از دست بدهد ،آنرا حفظ خواهر کرد.
هرکه شمارا بپذیرد،فرستنده مرا پذیرفته است.هرکه پیامبری را از آن رو که پیامبر است بپذیرد ،پاداش پیامبر را دریافت خواهد کرد و هرکه پارسایی را از آن رو که پارساست بپذیرد ،پاداش پارسارا خواهد گرفت.هرکه به این کوچکان از این رو که شاگرد منند،حتی جامی آب سرد بدهد؛آمین،به شما میگویم بی پاداش نخواهد ماند.
۱۱_سخنان عیسی درباره یحیای تعمید دهنده:
پس از آنکه عیسی از دادن این فرمانها به دوازده شاگرد خود فارغ شد ،از آنجا عزیمت کرد تا در شهر های ایشان به تعلیم و موعظه بپردازد. چون یحیی در زندان وصف کار های مسیح را شنید،شاگردان خودرا نزد وی فرستاد تا بپرسند:«آیا تو همانی که می بایست بیاید یا منتظر دیگری باشیم؟»عیسی در پاسخ گفت:«بروید و آنچه می شنوید،به یحیی بازگویید که: کوران بینا می شوند،لنگان راه می روند،جذا میان پاک می گردند،کران شنوا می شوند،مردگان زنده میگردند و به فقیران بشارت داده می شود.خوشا یحال کسی که به سبب من نلغزد.»
چون شاگردان یحیی میرفتند،عیسی درباره یحیی سخن آغازکرد و به جماعت گفت:« برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟برای دیدن نی ای که از باد در جنبش است ؟اگرنه پس برای چه رفتید؟برای دیدن مردی که جامه لطیف در بر دارد؟آنان که جامه های لطیف دربر می کنند در کاخ پادشاهانند.پس برای دیدن چه رفتید؟برای دیدن پیامبری؟آری به شما میگویم کسی که از پیامبر نیز برتر است زیرا او همان است که درباره اش نوشته شده:و اینک رسول خودرا پیشاپیش تو می فرستم که راهت را پیش پایت هموار خواهد کرد.
آمین، به شما میگویم که بزرگتر از یحیای تعمید دهنده از مادر زاده نشده است ؛اما کوچکترین در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است.از زمان یحیای تعمید دهنده ،پادشاهی آسمان نیرومندانه پیش میرود اما زورمندان بر آن ستم میکنند.زیرا همه پیامبران و تورات تازمان یحیی نبوت می کردند.و اگر بخواهید بپذیرید ،یحیی همان الیاس است که می بایست بیاید،هرکه گوش شنوا دارد بشنود.
این نسل را به چه تشبیه کنم؟
همچون کودکانی هستند که در بازار می نشینند وبه همبازی های خود ندا می کنند:
برای شما نی نواختیم،نرقصیدید؛
مرثیه خواندیم،برسینه تردید.
زیرا یحیی آمد که نه می خورد و نه مینوشد.میگویند"دیو دارد".پسر انسان آمد که میخورد و مینوشد.میگویند"مردی است شکمباره و میگسار،دوست خراجگیران و گناهکاران ".اما حقانیت حکمت را اعمال آن به ثبوت می رساند.
عیسی مسیح یا"Jesus Christ"
عیسی در سال ۶یا ۷ پیش از دوره مشترک در شهر بیت لحم به دنیا آمد، در ناحیه شمالی فلسطین موسوم به جلیل زندگی کرد و در حدود سالهای ۳۰ و ۳۳ دوره مشترک در شهر بیت المقدس دیده بر جهان فرو بست و پس از سه روز دو باره زنده گشت و بعد از گذراندن دوره ی۴۰روزه ای در میان مردم هم دوره اش تبدیل به انسانی شدکه محدودیت زمان و مکان ندارد وتا به امروز نیز در میان ماست تا روزی که موعود پادشاهی آسمان فرا رسد سپس وی به همراه فرشتگان پدر خواهد آمد و برگزیدگان پادشا هی را انتخاب خواهد کرد.شاید بتوان گفت جنبه عمومی زندگی او در سال ۲۷ یا ۲۸ دوره مشترک آغاز شد،یعنی زمانی که یحیی او را غسل تعمید داد.تا پیش از آن زمان، وی به احتمال قوی در شهرناصره واقع در ناحیه جلیل می زیسته و از راه نجاری گذران عمر می کرده است.از آنچه در اناجیل آمده است چنین بر می آید که عیسی پس از تعمید شدن، در صحرای یهودیه عزلت گزید و سپس مبلغ نوید مسرت بخش فجر پادشاهی خداوند شد.
عیسی علاوه بر موعظه کردن، بیماران را نیز شفا می داد و ارواح خبیث را از روان جن زدگان بیرون می راند.یاور مستضعفان و محرومان اجتماعی بود، به زنان و کودکان بسیار نیکی می کرد و با سختگیریهای برخی از فریسیان و تندرویهای انقلابی «متعصبان» مخالف بود.او در رأس گروه کوچکی از افراد دوره گرد، نواحی شمالی فلسطین را زیر پا گذاشت و ملازمات فجر پادشاهی آسمان را برای همگان برشمرد.این ملازمات بسیاری از عوام را شگفت زده کرد، اماعمدتا باعث موضعگیری خصمانه دستگاه مذهبی حاکم شد.ظاهرا رهبران دینی تصورمی کردند که عیسی با اولویت دادن به عشق به خدا و عشق به همسایه بر شریعت، باعث هرج ومرج اجتماعی می شود .
دراناجیل آمده است:اما چون فریسیان شنیدند که عیسی چگونه با جواب خود دهان صدوقیا را بسته است،گرد هم آمدند.یکی از آنها که فقیه بود،با این قصد که عیسی را به دام اندازد،از او پرسید:«ای استاد بزرگترین حکم شریعت کدام است؟»عیسی پاسخ داد:«خداوندْ خدای خودرا با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود محبت نما.این نخستین و بزرگترین حکم است.دومین حکم نیز همچون حکم نخستین مهم است: همسایه ات را همچون خویشتن محبت نما.این دو حکم ،اساس تمامی شریعت موسی و نوشته های پیامبران است.»متی۳۶:۲۲_۵:۲۳
پس از اینکه شاه هیرودیس «(Herod)»سر از تن یحیی تعمید دهنده جدا کرد (انجیل متی«~ [Matthew] ~»، باب ۱۴ "قتل یحیای تعمید دهنده"، آیات ۱ الی ۱۰)، عیسی از جلیل به بیت المقدس رفت.مطابق آنچه دراناجیل آمده است، وی پیروزمندانه به بیت المقدس وارد شد و با بازرگانانی که در محوطه بیرونی معبد سلیمان به کسب و کار اشتغال داشتند رویاروی گشت.((به روایت انجیل متی ۱۰:۲۱_۱۹⬅عیسی در معبد :آنگاه عیسی به صحن معبد در آمدو کسانی که در آنجا دادوستد می کردند بیرون راند و تخت های سرافان و بساط کبوتر فروشان را واژگون ساخت و گفت :«نوشته شده است که "خانه ی من خانه ی دعا خوانده خواهد شد"اما شما آنرا"لانه ی راهزنان "ساخته اید.»))این امر، تعارض او با رهبران یهود را به اوج خود رساند و در نتیجه،فریسیان و علمای دین عیسی را در سحرگاه عید فصح در باغ جِتسیمانی دستگیر کردند و نزد پیلاطس بردند.اعضای مجلس سیاسی یهودیان موسوم به صنهدرین«(Sanhedrin) »او را مورد بازجویی قرار دادند و به اتفاق آرا حکم کردند که عیسی به دلیل کفرگویی و ادعای برخورداری از قدرتهای الهی (مانند قدرت بخشایش گناهان)، سزاوار مرگ است.حکم ران رومی فلسطین، پنطیوس پیلاطس«~ (Pontius Pilate) ~»عیسی را فرا خواند و از او پرسید:«آیا تو پادشاه یهودی؟»عیسی پاسخ داد:« تو خود چنین میگویی!»اما هنگامی که سران کاهنان و مشایخ اتهاماتی بر او وارد کردند،هیچ پاسخ نگفت.پیلاطس از او پرسید:« نمیشنوی چقدر چیز ها درباره تو شهادت میدهند؟» اما عیسی حتی به یک اتهام هم پاسخ نداد آنگونه که والی(پیلاطس)بسیار متعجب شد.رسم بر این بود که هنگام عید فصح، پیلاطس یک زندانی را به انتخاب مردم آزاد سازد.د ر آن زمان زندانی معروفی به نام باراَبّا در حبس بود.پس هنگامی که مردم گرد آمدند،پیلاطس از آنها پرسید:«چه کسی را میخواهید برایتان آزاد کنم؟بارابا را یا عیسای معروف به مسیح را؟»این را از آن رو گفت که میدانید عیسی را از سر رشک به او تسلیم کرده اند.هنگامی که پیلاطس بر مسند داوری نشسته بود،همسرش پیغامی برای او فرستاد بدین مضمون که«تورا با این مرد بی گناه کاری نباشد،زیرا امروز خوابی درباره ی او دیدم که بسیار مرا رنج داد.»اما سران کاهنان و مشایخ ،قوم را تحریک کردند تا آزادی بارابا و مرگ عیسی را بخواهند.
پس چون والی پرسید:«کدام یک از این دوتا را برایتان آزاد کنم؟»پاسخ دادند:«بارابا را.»پیلاطس پرسید:« پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟»همگی گفتند:«برصلیبش کن!»پیلاطس پرسید:«چرا؟چه بدی کرده است؟»اما آنها بلند تر فریاد بر آوردند:«بر صلیبش کن!» چون پیلاطس دید که تلاش بیهوده است و حتی بیم شورش میرود ،آب خواست و دست های خود را در برابر مردم شست و گفت:«من از خون این مرد بری هستم.خود دانید!»مردم در پاسخ گفتند :«خون او بر گردن ما و فرزندان ما باد.»آنگاه پیلاطس بارابا را برایشان آزاد کرد و دستور داد تا عیسی را شلاق زنند تا مردم این را ببینند و از مصلوب کردن وی بپرهیزند ،اما این نیز بی اثر بود و عیسی بر صلیب شد،جان باخت و پس از سه روز زنده گشت، و بدین ترتیب دیری نگذشت که فرقه یهودی جدیدی به وجود آمد.هنگامی که وحدت مجدد با یهودیت دیگر ناممکن شد، این فرقه به نطفه یک دین جدید تبدیل گشت."مسیحیت"
در روزگار عیسی، گروههای گوناگون دیانت یهودی اهمیتی یکسان برای شریعت و سیاست قائل نبودند.سامریان که اغلبشان در شمال بیت المقدس و ایالت یهودیه می زیستند، کافر قلمداد می شدند زیرا از نظر آنان تورات صرفا اسفار خمسه«~ (Pentateuch) ~»را در بر می گرفت (یعنی فقطپنج کتاب موسی را) و نیز معبد بیت المقدس خانه خدا نبود.اسنیان«~ (Essenes) ~»راهبانی بودندکه در نقاط دور افتاده فلسطین و بویژه در کرانه بحر المیت می زیستند زیرا از نظر آنان عبادت درمعبد سلیمان و همین طور برگزاری دیگر مناسک عمومی دینی، عملی مکروه تلقی می شد. «متعصبان»«~ (Zealots) ~»گروه سیاسی ستیزه جویی بودند که از فرط مخالفت با اشغال فلسطین توسط رومیان، مبادرت به اعمال تروریستی می کردند و نه فقط رومیان بلکه حتی هموطنان یهودی خویش را که به اندازه کافی میهن پرست نمی دانستند هدف حملات خود قرار می دادند.
اما عمده ترین گروههای یهودیت رسمی، عبارت بودند از صدوقیان«~ (Sadducees) ~»وفریسیان«~ (Pharisees) ~».صدوقیان گروهی اشرافی و عمدتا روحانی بودند که به منظور حفظ سنن دینی با امپراتوری روم همکاری کردند.آنان در دعا و نیایش همگانی در معبد سلیمان تأثیربسزایی باقی گذاشتند، اما در میان عامه مردم چندان طرفداری نیافتند.صدوقیان صرفا شریعت مکتوب (اسفار خمسه و به میزانی کمتر کتب انبیای عهد عتیق) را قبول داشتند و آن را در ظاهررعایت می کردند.آنان هراسی از فرهنگ یونانی به خود راه نمی دادند، چرا که اعتقاد داشتندخداوند اخلاقیات کتاب مقدس را در میان غیر یهودیان نیز اشاعه داده است.صدوقیان در تلاش برای حفظ موجودیت قهوم یهود، بسیاری از اعمالی را که فریسیان بسیار مهم تلقی می کردند،کم اهمیت جلوه دادند.
فریسیان گروهی غیر روحانی و با نفوذتر از صدوقیان بودند.ایشان اعقاب مؤمنانی بودند که در دوران پس از جنگ استقلال مکابیان (حدود سال ۱۲۵ پیش از دوره مشترک) به دفاع از دین خود پرداختند و در مخالفت با شیوع فرهنگ یونانی، ثابت قدمانه بر شریعت صحه گذاردند.فریسیان که بر مطالعه دقیق تورات اصرار می ورزیدند، در همه جای فلسطین حضور داشتند وکنیسه هایی را که یهودیان خارج از بیت المقدس در آنها برای عبادت و مطالعه گردهم می آمدندتحت نفوذ خود درآورده بودند.گر چه آنان از دیرباز به شدت میهن پرست بودند، لیکن در زمانه عیسی توجه آنها عمدتا به شریعت یهودی (تورات) معطوف بود.
فریسیان به طور غریزی جزئیات شریعت را مو به مو رعایت می کردند.عیسی با این غریزه تخالف می ورزید، زیرا اعتقاد داشت که نص شریعت می تواند به زیان روح آن باشد امروزه نگرش محققان درباره فریسیان، تأیید آمیزتر از نگرش نسلهای گذشته مسیحیان است و واژه «فریسی» را دیگر به صورتی تحقیر آمیز به کار نمی برند.فریسیان تنها گروه از رهبران دینی بودندکه پس از تخریب معبد سلیمان و تبعید بنی اسرائیل به دنبال سرکوب شورش یهودیان در سال ۷۰ دوره مشترک توانستند به بقای خویش ادامه دهند.آنگاه که مناسک دینی و مراسم قربانی کردن در معبد دیگر ممکن نبود، فریسیان بیش از پیش عبادت و مطالعه در کنیسه ها راترویج کردند .دیری نگذشت که آنان مجموعه سنن شفاهی را تدوین کردند، مجموعه ای که دریهودیت «میشنا»«~ (Mishnah) ~»و تلمود«~ (Talmud) ~»نام گرفت.بدین ترتیب فریسیان مبدع یهودیتی بودند که در دوره مشترک (تاریخ مشترک مسیحیان و یهودیان) سلطه داشته است.
خداوندا،اعتراف میکنم شخصی گناهکارم.ا عتراف میکنم که با قدرت خود و یا کارهای نیکم نمی توانم نجات بیابم و رستگار شوم.
عیسی،ایمان دارم که تو به خاطر گناهان من بر روی صلیب کشته شدی،در قبر نهاده شدی و پس از هفت روز از مردگان برخاستی.ایمان دارم که تو زنده هستی و این اقتدار را داری که گناهان مرا ببخشی و مرا در پیشگاه خداوند پارسا بشماری.تقاضا دارم مرا بپذیری و طبق وعده ات زندگی نوینی به من ببخشی.
از اینکه دعای مرا شنیدی متشکرم .آمین❤✝
پیام عیسی مسیح زندگیها را تحت تاثیر قرار میدهد.
« مطمئنا زندگی و کارهای عیسی دلها و ذهن های بسیاری را تا به امروز تحت تاثیر قرار داده است . این امر مهمترین گواه بر این است که او مردی دانا و بزرگ بود . »
سخن و کلامی حکیمانه میتواند آنچنان قدرتی داشته باشد که بر دل انسان بنشیند ، به او امید بخشد و زندگی اش را دگرگون سازد . و تا کنون هم هیچ انسانی سخنان پرقدرت و گیرایی همراه با محبت و ملایمت همچون عیسی مسیح بزبان نیاورده است که تا آخر جان پایبند حرفش بوده باشد . یکی از کسانیکه سخنرانی معروف عیسی را شنید در خصوص او چنین نوشت :
« وقتی عیسی این سخنان را به پایان رسانید مردم از تعالیم او متحیر شدند . » کتاب انجیل متی فصل 7 آیه 28 .تا به اروز ، بسیاری در سراسر جهان با گفته های پرمفهوم عیسی آشنا شده اند . در اینجا به چندین نمونه از سخنانش اشاره شده است ، او گفت : « نمیتوانید هم بنده خدا باشید ، هم بنده پول . »
« با مردم همان گونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند .»
« مال قیصر را به قیصر بدهید ، و مال خدا را به خدا . »
« بخشیدن از گرفتن فرخنده تر است . »
اما عیسی فقط سخنانی را بر زبان نیاورد که در ذهنها باقی بماند و از او فقط مقامی چون پیامبر یاد شود . پیامی که او اعلام میکرد حقایقی در مورد خدا بود . عیسی به مردم تعلیم داد که مفهوم واقعی زندگی را درک کنند و به آن اهمیت بدهند ، همچنین به وضوح به راه حلی برای اتمام درد و رنج بشر اشاره کرد و حکومت خدا را تنها راه حل آن خواند .
پادشاهی آسمان چیست؟
عیسی در هر شهر وروستایی میگشت و اعلام پادشاهی خدا را می نمود . ولی براستی ملکوت یا پادشاهی خدا چیست ؟ ملکوت خدا حکومت پادشاهی است که خداوند متعال آنرا برقرار کرده است . موضوع اصلی پیام عیسی حکومت خدا بود و او در ابعاد وسیع در مورد آن بارها با دیگران گفتگو میکرد و با اعمال محبت آمیز خود نشان میداد که حکومت خدا چه نوع حکومتی است .
با این حال پادشاه حکومت خدا کیست ؟ پادشاه این حکومت به رای مردم انتخاب نمی گردد بلکه خداوند خود این پادشاه را انتخاب میکند . عیسی در تعالیمش خاطر نشان کرد که خدا او را بعنوان پادشاه این حکومت برگزیده است . کتاب دانیال فصل 7 آیه 13 و 14 صحت این متن را تائید میکند . کلام میگوید :« در خواب موجودی را دیدم که شبیه پسر انسان بود . او بر ابرهای آسمان آمد و به حضور موجود ازلی رفت. به او اختیار و جلال و قدرت سلطنت داده شد تا همه اقوام از هر زبان و نژاد او را خدمت نمایند . قدرت او ابدی و سلطنتش بی زوال است . »
حتما بیاد می آورید که عیسی خود را به عنوان مسیح موعود به همگان آشکار ساخت . بدین گونه او تصدیق نمود که او پادشاه منتخب خداست . به همین جهت عیسی در گفته هایش چندین بار از عبارت « پادشاهی من » استفاده کرد . بنابراین از این موضوع پی میبریم که این حکومت ، آسمانی و ابدی است . این پادشاهی زندگی والایی را برای بشر مهیا خواهد کرد و بهشت از دست رفته دوباره باز گردانده خواهد شد . آیا شما میخواهید در این پادشاهی سهمی داشته باشید! ؟✝
از بخشش:
باری،چه بسیار آنانی که از فراوانِ خویش اندکی ببخشند،و هم آن دم که دست به دادن گشایند،به سودای نام باشند و به اندیشه ی شهرت؛هشدار که این تفکر پنهان،هدیه ی آنان بی اعتبار کند.
و باشند کسانی که اندک دارند وتمامی آن ایثار کنند.مومنان بی چونِ زندگانی اند و عطای آن،و انبانشان هرگز تهی نشود.
وباز آنان که به شادمانی دست به بخشش گشایند،واین نشاط،خودپاداش ایشان است. وآن کسان که می بخشند اما به درد،و این درد تطهیر شان کند.
و اما آنان که ایثار کنند،به دور از تصور هر درد و رها از اندیشه ی هر نشاط و حتی فارغ از سودای رستگاری.گشاده دستی آنان،آری،حکایت آن درختان موزد است که درد کمر کش دره های دور،شمیم دلانگیز خویش در هر نفسی به نسیم دهند.
در شکوه پر صلابت این دستان باشد که خداوند سخن گوید،و از دریچه ی چشم آنهاست که بر زمین لبخند زند.
"پیامبر"
نوشته ی جبران خلیل جبران
با ترجمه ی دکتر مهدی مقصودی
همچنین در انجیل متی از زبان عیسی مسیح آمده است:(باب شش ۴۱:۵_۳:۶)
صدقه دادن:
آگاه باشید که پارسایی خودرا در برابر دیدگان مردم به جا میاورید،به این قصد که شمارا ببینند،وگرنه نزدپدر خود که در آسمان است پاداشی نخواهید داشت.پ س هنگامی که صدقه می دهی جار مزن،چنان که ریاکاران در کنیشه ها و کوچه ها میکنند تا مردم آنها را بستایند.آمین،به شما میگویم،اینان پاداش خودرا به تمامی یافته اند.پس تو چون صدقه می دهی ،چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت میکند آگاه نشود،تا صدقه تو در نهان باشد؛آنگاه پدر نهان بینِ تو،به تو پاداش خواهد داد.
بریده ای از کتاب"آخرین وسوسه مسیح"
بخشی از رمان آخرین وسوسهٔ مسیح با ترجمهٔ صالح حسینی :
«لحظه لحظهٔ زندگی مسیح جدال و پیروزی است. او جادوی شکست ناپذیر لذتهای سادهٔ انسانی را تسخیر کرد. او بر وسوسهها چیره شد و با تبدیل کردن ذره ذره «گوشت تن» «به خون جان» عروج کرد. مسیح با فراز آمدن به «گولگوتا» از صلیب بالا رفت. توضیح اینکه گولگوتا و در برخی ترجمهها : «جُلجُتا»، نام تپه ایست که عیسی مسیح را بر بالای آن به صلیب کشیدند و معنای لُغوی آن به قول اناجیل اربعه، جمجمه میباشد.
اما آنجا، در فراز گولگوتا و بر بالای صلیب هم، مبارزهٔ او پایان نپذیرفت: «وسوسه» -«آخرین وسوسه»- بالای صلیب در انتظارش نشسته بود. در پیش دیدگان بی فروغ مصلوب، روح ابلیس در یک لمحه، چشم انداز فریب آلود زندگی آرام و دلنوازی را بر او گشود. مسیح پنداشت که جادهٔ راحت و نرم انسانها را در پیش گرفتهاست : عیالمند شده و مردم دوستش میدارند و احترامش مینهند. واینک که پیرمردی گشته، در آستانهٔ در خانهاش نشستهاست، و همچنان که تمناهای دوران جوانی خویش را به یاد میآورد، لبخندی از سر رضایت بر لبانش نقش میبندد. او، در گزینش جادهٔ انسانها چه باشکوه و عاقلانه عمل کرده بود!
راستی را که نجات دنیا دیوانگی بودهاست و فرار از محرومیتها و شکنجهها و صلیب چه لذتبخش! این «آخرین وسوسه» ای بود که در لمحهای کوتاه به سراغ ناجی آمد تا لحظات واپسین را بر او پریشان سازد. اما به ناگاه مسیح سرش را با شدّت تکان داد، چشمانش را گشود و دید : نه!... سپاس خدای را که خائن نبود، که پیمان شکن نبود. او از عهدهٔ انجام مأموریتی که خداوند خدا، بار امانتش را بر دوش وی نهاده بود، برآمده بود. او عزب مانده و شهد گوارای زن و زندگی را نچشیده بود. او به اوج ایثار رسیده بود : به صلیب چهارمیخ شده بود.
با رضامندی دیدگانش را فروبست.
پس آنگاه نغمهٔ بزرگ پیروزی سر داده شد : «وظیفه به انجام رسیده است!»
ومسیح گفت : وظیفهام را به انجام رسانیدهام، به صلیب کشیده شدهام. و در دام وسوسه نیفتادهام».
↑ آخرین وسوسهٔ مسیح،کتابی از نیکوس کازانتزاکیس، ترجمهٔ صالح حسینی، چاپ اول، پاییز ۱۳۶۰، صفحهٔ ۹
اگر در کلیسا نیایش میکنی ،
ودر معبدی زانو بر زمین میگذاری،
و یا در مسجدی دعا میکنی،
همگی ما فرزندان یک گوهر ایمانیم.
راه های گونه گون ادیان ،همه انگشتهای یک دست عاشقند؛دست خدا
که در هستی تمام ما تداوم یافته است.
" از سید عطاءالله مهاجرانی "
آداب و رسوم عید پاک
بسیاری از آداب و رسومی که در عید پاک رواج دارد، با ریشههای کهن به آیینهای اقوام دامدار و کشتکارمیرسد. کل اسطوره مسیح، مرگ و رستاخیز او در آستانه بهار، یادآور جشنهای باروری در آغاز تمدن بشر است.یکی از رسوم بسیار رایج در عید پاک رنگ کردن تخم مرغ و خوردن آن است، که بی تردید معنای نمادین دارد. روزعید به ویژه بچهها تخم مرغهای رنگین را، که «خرگوش» در گوشه و کنار باغ پنهان کرده، پیدا میکنند و با لذت میخورند.رنگ کردن تخم مرغ سنتی دیرین است، و احتمالاً اشاره به هنر رنگرزی عیسی مسیح است که جامهها را به هر رنگی که میخواست در میآورد. چنانکه خاقانی شروانی، شاعر ایرانی هم به آن اشاره کرده است:
عیسی به حکم رنگرزی بر مصیبتش
نزدیک آفتاب لباس سیاه برد
و خرگوش، نماد زایش و باروری است، حیوان چالاکی است که در آغاز بهار با تمام توش و توان در امر زاد و ولد کوشاست.